ریطبث
اسدتان فیلم
داستان این فیلم 118 دقیقهای از جایی شروع می شود که در سال 2010 چند سرباز آمریکایی در نخلستانی در عراق درگیر جنگ با افراد محلی هستند و پس از دقایقی تیراندازی و درگیری 3 سرباز باقی مانده در میان نخلستان با یک سرداب مواجه میشوند، دو تن از آنها وارد سرداب شده که یکی از آنها با مشاهده متنی با زبانی خاص بر روی دیوار میخ کوب میشود و پس از آن همراه با تاریکی تصویر چند صدای فریاد از سربازان شنیده میشود و داستان در سکانس بعدی وارد سال 2013 در برانکس یکی از بخشهای نیویورک در آمریکا میشود.
از ابتدای فیلم هدف و مفهومی که فیلم در تلاش برای انتقال آن میباشد مشخص است، اولین ترس فیلم در فضایی وحشتناک از نخلستانهای عراق و در یک سرداب قدیمی ایجاد می شود، موضوعی که تا پایان فیلم ذهن مخاطب را درگیر میکند و همواره این سؤال با روند فیلم معطوف شده است که در سرداب چه گذشت؟
در ادامه فیلم این سه سرباز آمریکایی به کشور خود بازگشته و یاران و خادمان شیطان هستند که دست به اعمال شیطانی بسیاری میزنند و در حقیقت فیلم به این صورت به مخاطب القا میکند که اسلام ارمغانی شیطانی برای مخاطبین خود و کسانی که با آن در ارتباط باشند خواهد داشت، در حقیقت این گام اول فیلم برای ایجاد هراس از اسلام است چرا که عراق به واسطه وقایعی که داشته و به واسطه ارتباطات چند سال اخیر این کشور با ایران یکی از مشهورترین کشورهای اسلامی است که به طور مشخص و صریح در این فیلم از آن اسم برده میشود و تا پایان فیلم همه چیز به خاطر حضور چند سرباز در عراق رخ میدهد.
در ادامه شاهد هستیم که افسر سارچی که از خشنوتهایی که علیه زنان کودکان اعمال میشود به شدت غمگین و ناراحت است در تلاش است تا با تنفس دهان به دهان جان یک نوزاد را نجات دهد